ادامه پارت یک

استاد آیزاوا همه دو آروم کرد بعد روبه من کرد و گفت"خب؟"رو به کلاس کردم و گفتم"کوسه من..."که یهو چشمم به یه پسر کنار پنجره افتاد.عقبکی به یه میز خالی تکیه داده بود.صورتش معلوم نبود ولی موهای بلوند تیغ تیغیش آشنا میزد.یهو صورتش رو بالا آورد تا ببینه چرا صدام قطع شده که منو دید.چشماش گشاد شد.یه لحظه وایسا...اون چشمای قرمز...چشمام گشاد شد.اون همون پسره بود.همون که تو ساندویچی دیدم!برای یه لحظه احساس کردم زمان وایساده.آروم گفتم"تو..."
دیدگاه ها (۰)

پارت ۱ / سناریو:بخاطر تو(موقعیت:اتاق هانا)(زمان:ساعت ۷:۰۰ رو...

اوه اوه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط